|
شنبه 87 مرداد 5 :: 1:5 عصر :: نویسنده : Mohammad
هر چی کشیدم دیگه بسه دیگه شدم از همه ی کارات خسته دیگه
غمهاتو تنهایی کشیدم رو دوشم بدی هات هرگز نمی شه فراموشم
دیگه اسممو رو لبت نیار از چشام افتادی دیگه ازت بدم میاد
بودم از سرت زیاد من همون که با تو ساخت آره هستیشو باخت اشک منو در میاری پا روی این دل می ذاری
بسه دیگه خدا نشناس قسم خوردی به اون خدا که نمی شی ازم جدا
آخه مگه تو خدا نداری؟ وا گذارت به خدا آی رفیق نیمه راه الهی روز وشب بباری؟
موضوع مطلب : |