سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاشـــــــــــــــقــا نــــــــــه
درباره وبلاگ


به وبلاگ عاشقانه خوش آمدید. دوستان برای تبادل لینک در قسمت نظرات یا ارسال تقاضا به مدیر وبلاگ اقدام نمایید. با تشکر.مدیر وبلاگ

لوگو
به وبلاگ عاشقانه خوش آمدید.

دوستان برای تبادل لینک در قسمت نظرات یا 

ارسال تقاضا به مدیر وبلاگ اقدام نمایید.

با تشکر.مدیر وبلاگ



آمار وبلاگ






آرشیو وبلاگ
آذر 90
دی 87
مرداد 87


صفحات وبلاگ
برچسب


 
چهارشنبه 87 مرداد 2 :: 4:16 عصر :: نویسنده : Mohammad

امروز بهم گفت که میخواد دیگه با هم غریبه باشیم میشه ؟؟؟؟؟؟؟ نمیدونم اره میشه پس لذتش تو چیه اون موقعه ؟؟؟؟ ایا دیگه برا هم همون اولی میشیم ؟ ؟؟؟؟ یعنی همه ی مشکلات تقصیر منه ؟؟؟؟؟؟ وای خدا دارم میمیرم نمیدونم باید چکار کنم چرا اینقدر بی خیالم یعنی دیگه دوسش ندارم ؟؟ همیشه میترسیدم که یه روز تکراری شیم یا دیگه همیدیگرو دوست نداشته باشیم ولی راست میگن از هر چی بترسی سرت میاد اره عشق دوس داشتن همش رفت شد فنا وای خدا کمکم کن با این موقعیت کنار بیام اره منم تصمیم گرفتم که دیگه مثل اول نباشم اینجوری هم اون هم من راحت تریم همیشه فکر میکردم ما مال همیم و به قول خودش فقط خدا میتونه مارو از هم جدا که وای خدا چی شد الان حتی این موجودات زمینیتم دارن مارو از هم جدا میکنن خدایا کمکم کن بتونم تحمل کنم خدایا کمکم کن که دیگه بی خیال شم خدایا کمکم کن که .......خدایا دعا میکنم ما با هم خوشبخت شیم.




موضوع مطلب :
چهارشنبه 87 مرداد 2 :: 4:16 عصر :: نویسنده : Mohammad

هنوز تو شکم همیشه این مطالب و یا تو روزنامه ها میخوندم یا اینکه فیلم میدیدمشون ولی تا حالا برای خودم اتفاق نیوفتاده بود که بخوام از نزدیک لمسش کنم ساده بگم  هنوزم باور نکردم یعنی میشه ؟

بیچاره یارو یا بیچاره پدر شوهرم ؟؟؟؟ الان تو کماست میگن امیدی نیست پدر شوهرمم که بازداشته اخه چرا ؟؟؟؟ یعنی واقعا میخواسته خودکشی کنه ؟؟؟؟؟؟ اخه چرا این پیرمرد بد بخت ؟؟؟؟ خدا ما هنوزموضوع اینو تموم نکرده بودیم موضوع اون پیش اومد ؟؟؟؟ فقط دارم ازت تمنا میکنم که نمیره زنده بمونه

دیروز  چی درخواست کردم بزارن برم تو ببینمش نزاشتن میخواستم باور کنم اخه تا الانم باور نکردم اگه خدایی نکرده بمیره چیییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وی نه خدا نه فقپ به خاطر پدر شوهرم بلکه بخاطر خودشم اره اخه خیلی جوونه فقط 20 سال وای خدا ولی دیروز به من ثابت شد که تو هر کاری یه حکمتی هست همیشه اینو قبول داشتم ولی همراه یه شک کوچیک ولی از دیروز تا حالا حتی اونم ندارم دیگه واقعا ایمان دارم به این موضوع  این دومین مساله هست که واقعا منو شکه کرد چون لمسشون کردم از خودمون بودن مرگ شوهر فروزان بی پدر شدن بچه ش فقط در عرض 2 روز و تو کما رفتن این یارو فقط تو یه دقییه وای خدا خودت رحم کن

جوووووووووووووون ادمیزاد چیزی که حتی با پولم نمیشه عذاب وجدانشو خرید

هر کس این پست و خوند براش دعا کنه که از کما در بیاد و اون پیرمرد بد بختم ازاد شه




موضوع مطلب :
چهارشنبه 87 مرداد 2 :: 4:16 عصر :: نویسنده : Mohammad

با صدایی دیگر
و یه خطِ تازه
زن زنگ زد با ترس
شوهرش در خانه...

گفت بعد از احوال:
"دوست میخواهم من،
عاشقی آشفته،
حشری سینه به چاک،
متاهل یا نه... هر چه باشد ز که باک؟
من بشم همسر  ِ او،
او شود سرور  ِ من.
بیا همراهی کن،
مرا تنها نگـُذار،
تو مرا یاری کن...

گفته اند مثل ِ منی،
خواستنی, داغ تنی.
مَرد میخواهم من،
نه یکی دو روزه،
تا ابد، تا دم ِ گور،
هر نفس، هر روزه "

شوهرک ذوقی کرد،
گفت: "هستم بانو
با تو تا پای جنون...
متاهل آری، غلطی بود، خطاست
زود بوده بر من،
بر تنم رختِ عزاست.
تو بیا خانه‌ی ما،
تا بخوابیم کمی،
قصه گوییم همی...
تو بگو از سکـ.ست،
دختری یا که زنی؟"

زن گفت: "کو زنِ تو؟
خانومت! همسر تو!
کینه داری از او ،
یا که زشت و توپولوس؟"


بعدِ یک مکثی گفت:
"دوست دارم زنِ خود،
چهره اش... هِی بد نیست،
یعنی خوب است، زیباست،
هیکلش هم OK،
سکسش اما افتضاست...
من دلم میسوزد،
آخر اینجا تنهاست.
اگر اینگونه نبود و کسی پشتش بود،
همین امشب زودِ زود
این طلاق حتمی بود...

بگذریم عشق ِ جدید، خانم ِ آینده!
تو بیا خانه ی من،
تا کمی گپ بزنیم،
بلکه با نعمتِ عشق،
جلوی همسر ِ من،
طرح ِ راهی فکنیم،
یعنی چاهی بــِکَنیم"

زن دستش خشکید،
بغض در راهِ گلویش رویید،
اشک در حلقه ی چشمش لرزید:
"شوهرم عشقم بود
همسرم مَردَم بود...
عشق مُرد, روحم مُرد
خوار و بیچاره شدم
مادرم بیا ببین که چه زود بیوه شدم




موضوع مطلب :
چهارشنبه 87 مرداد 2 :: 4:12 عصر :: نویسنده : Mohammad




موضوع مطلب :
چهارشنبه 87 مرداد 2 :: 4:12 عصر :: نویسنده : Mohammad
                                زن . . .

شبیه رخت عروسی که می شود کفنم            تو گاهواره و گوری برای من ، وطنم

شعار نیست،که شعر من است گوش کنید          مرا که آینگی می تراود از سخنم

نفس نفس ، همه آرامشش زطوفان هاست       جزیره ای که قیاسش اگر کنید،منم

سکوت،گاه صدا را به سخره می گیرد                چه همصدایی خوبیست بی صدا شدنم

به پای شب، اگر از جنس آسمان باشد              چراغ وسوسه را بی درنگ می شکنم

به صفرهای هزار آفرین ،به عشق، به رنج          که من سروده ای از ناسرودهای زنم

* شعری که خواندید از شاعر امینه دریانورد بود. امینه دریانورد اهل شهر درگهان قشم می باشد.

وی هم اکنون در رشته جامعه شناسی (مردم شناسی) در دانشگاه آزاد قشم درس می خواند.

در روزهای آینده با ارائه مطلب بیشتر با این شاعر قشمی آشنا خواهید شد.




موضوع مطلب :
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
 
مرداد 87 - عاشـــــــــــــــقــا نــــــــــه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن