|
چهارشنبه 87 مرداد 2 :: 4:12 عصر :: نویسنده : Mohammad
برای سخن گفتن از صـداقت، چشم های تو آخرین گـواه است و نجابت لحظه های تو بهانه ای برای نوشتن. از تو باید گفت و از تو باید نوشت. تویی که همزاد دریایی و همبازی ساحل و صدف های بی مروارید. تویی که همراه عرق ریزان سالخوردگان دریا رشد کردی و رسیدی به جایی که حرمت عشق را و بوی هوای شرجی را عصمت ببخشی. سـادگی نهـان شده در ژرفـای نگـاهـت، بی نیـازی از هر واژه ای برای توصـیف است. تو، سـخاوت ابر... ضیافت دریا... برکت نخلسـتان... تو خود معنای واژه نجابتی و از تبار آبی دلان جنوبی. تن پوشی از مـهر به تن داری که با دستان ظریف هنر آفرینت نقش هایی از ماهی، از پرنده، از گل، از برگ، از ساقه و از امواج دریا بر آن دوخته ای. آری...، خوب من، نقـش و نگـارهای دل انگـیز توست که دخترکـان را لبخـندی به لب و نشاطی بر دل می نشاند... نوعروسان را تا حجله بخت همراهی می کند و ... جوانان را به ماندن و آبادکردن می خواند. آبی دریا و آسـمان با نگـاهت خو گـرفته. مرغ دریایی را در سـاحل چشـمانت نه خیـال پریدن هست و نه شوق هجرت... . صـدای آشنای تو بهانه ای برای باز آمدن پرندهای مهاجر و فرو غلتیدن آب به پای ساحل آشنا. قـداست نام تو را قطره اشـکی می شوم تا مگر مروارید درون صدف پاکی حضـورت را معنا کند... دختر جزیره... دختر جزیره عشق... . قسمتی از نوشته حسرت محمود آبادی ماهنامه قشم موضوع مطلب :
چهارشنبه 87 مرداد 2 :: 4:12 عصر :: نویسنده : Mohammad
موضوع مطلب :
چهارشنبه 87 مرداد 2 :: 3:25 عصر :: نویسنده : Mohammad
چهارشنبه 87 مرداد 2 :: 3:25 عصر :: نویسنده : Mohammad
اینم چند تا عکس سلام به همگی دوستان عکسی زیبا تقدیم به دوستان موضوع مطلب :
چهارشنبه 87 مرداد 2 :: 3:19 عصر :: نویسنده : Mohammad
شیشه ی پنجره را با ران شست از دل من اما ..... چه کسی نقش تورا خواهد شست؟ اون کدوم ابره که دل تنگ تو باشه بباره کیه با چشم تو رو به رو بشه کم نیاره سر هر سینه سری تکیه کند وقت وداست موضوع مطلب : |